اشعار وفات حضرت خدیجه کبری(س)
خسته شده ؛خمیده شده ؛خون جگر شده
لاغر شده ؛شکسته شده ؛محتضر شده
زهرا برای مادر خود گریه میکند
مادر برای دختر خود دیده تر شده
او پا به پای همسر خود سنگ خورده است
زخم زبان شنیده و بشکسته تر شده
قسمت نشد عروسی او را به پا کند
با حسرت عروسی او همسفر شده
زهرای خویش را که بر ما سپرد گفت
دلواپس هجوم دری شعله ور شده
وقتی کفن نبود و عبا خواست گریه کرد
وقتی کفن رسید غمش بیشتر شده
او دوختن به دختر خود یاد میدهد
گویا ز غارت نوه اش با خبر شده
زهرا ؛نبی ؛خدیجه ...همه گریه میکنند
این یک کفن برای همه درد سر شده
**
اگر شاعر این شعر را میشاسید لطفا اطلاع دهید
**************************
از درد غربت داشت كوثر گريه ميكرد
زهرا به روي قبر مادر گريه ميكرد
خاك مزار مادرش را ميگرفت و
با دست خود ميريخت بر سر گريه ميكرد
ياد گذشته ياد آينده براي
اين مادر و دختر، پيمبر گريه ميكرد
گرم تماشاي عزاداري آنها
يك گوشه اي آرام حيدر گريه ميكرد
تكرار شد اين قِصه اما در دل شب
اين بار زينب زار و مضطر گريه ميكرد
بر روي قبر مخفي مادر به ياد
آن شعله ها و ياس پرپر گريه ميكرد
وقتي كه خون تازه از مسمار ميريخت
انگار بر حال علي در گريه ميكرد
دست خدا را دست بسته ميكشيدند
زهرا به مظلومي شوهر گريه ميكرد
صيادها با تازيانه حمله كردند
كوچه قفس بود و كبوتر گريه ميكرد
يك روز هم زينب به زير تازيانه
در قتلگه پيش برادر گريه ميكرد
وقتي كه طفلان بين آتش ميدويدند
بر نيزه چشم آب آور گريه ميكرد
علي صالحي
**************************
امشب فرشتگان خدا سوگوار تو
پر مي کشند گريه کنان تا ديار تو
هم ناله با دل همهٔ آسمانيان
جبريل روضه خوان شده بانو کنار تو
تنها نه لاله هاي دل داغدار ما
گلهاي اشک چشم ملائک نثار تو
تا صبح ماند مثل تمام ستاره ها
چادر نماز سبز تو چشم انتظار تو
دلخسته ام به وسعت دلتنگي و فراق
زانو بغل گرفته ام امشب کنار تو
مي سوزد از فراق تو با قلب دخترت
تا صبح مات و غمزده شمع مزار تو
يادم نمي رود شب آخر شب سفر
باران اشک فاطمهٔ بيقرار تو
گفتي به فاطمه غم خود را خديجه جان
آتش زدي به پهنهٔ دريا و آسمان
از ماتم تو فاطمه جان گريه مي کنم
بي صبر مي شوم و چنان گريه مي کنم
يا اينکه در مصيبتت از دست مي روم
يا اينکه با تمام توان گريه مي کنم
با غربت تو شهر مدينه چه مي کند؟
با قلب خسته و نگران گريه مي کنم
«چون چاره نيست صبر به ناچار مي کنم»
مانند شمع از دل و جان گريه مي کنم
ديوار و در، غروب تو را ناله مي زنند
پهلو شکسته! ناله زنان گريه مي کنم
با روضه هاي پهلو و بازوي خسته ات
با روضهٔ بلال و اذان گريه مي کنم
اصلاً ببين که با همهٔ روضه هاي تو
اندازهٔ زمين و زمان گريه مي کنم
از کوچه هاي فاطميه دل نمي کَنَم
هر شب به ياد مادرمان گريه مي کُنم
عمريست که در آرزوي خاکبوسي ِ
قبري بدون نام و نشان گريه مي کنم
کي مي شود که جان بدهم در عزايتان
عالم فداي غربت بي انتهايتان
یوسف رحیمی
**************************
بالاتر از بالایی و بالانشینی
هر چند با ما خاکیان روی زمینی
شایستۀ وصف زبان کردگاری
نه درخور توصیف های اینچنینی
ده روز آغاز مرا حسن ختامی
یعنی دعای هر شبم را آمینی
حسن تو محض با پیمبر بودنت نیست
قبل از مسلمان بودنت هم بهترینی
انگشتر پیروزی دین خدا را
تو با بهای جان و اموالت نگینی
طرد تو از سمت قریشی های مکه
باعث نشد یک لحظه هم از پابشینی
نام تو از لب های پیغمبر نیفتاد
در هر کجا همراه ختم المرسلینی
مثل فدک نام تو را هم غصب کردند
تو بهترین مصداق ام المومنینی
حالا ببین نسل تو دنیا را گرفته
با این حساب اول شما ام البنینی
این روزهای آخر عمر خودت را
هر روز با یک غصۀ تازه قرینی
رخساره ی تو رنگ رفتن را گرفته
احساس تلخ لحظه های واپسینی
در چشم هایت اشک حرف درد دارد
انگار از یک قصّه ی دیگر غمینی
دلواپس ایام تلخ روزگار
بعداز فراق رحمت للعالمینی
دلواپس یک سینۀ بی تاب هستی
دلواپس یک میخ داغ و آتشینی
رفتی که زهرا دخترت را در هجوم
چل مرد نامرد و فشار در نبینی
ای کاش بودی تا در آغوشش بگیری
وقتی که آنجا گفت یا فضّه خذینی
از همسرت جای کفن پیراهنش را
میخواستی... اما چرا با شرمگینی
ای وای از آن پیکری که بی کفن ماند
وقتی که می کردند با نی لاله چینی
محمد بیابانی
**************************
تو كيستي كه سينه ي ما بي قرار توست
چشم زمين و چشم زمان سوگوار توست
كم نيست اين كه مادر زهراي اطهري
سوگند مي خورم كه همين افتخار توست
در هر كجا هميشه كنار پيمبر و
در هر كجا هميشه پيمبر كنار توست
مادر بزرگ محترم خانواده اي
داماد خانواده علي بي قرار توست
دنياي تو هميشه هوايش بهاري است
در بين خانه ات نوه هايت بهار توست
خيل كثير خانه ي پيغمبر از تو بود
زهراي خانه ي نبوي يادگار توست
بيخود نبي به پاي كسي پا نمي شود
هر مادري كه مادر زهرا نمي شود
دنباله دار عشق و اويس قرن شدي
در شب دليل گريه ي چشمان من شدي
جايت اگرچه زير كساي نبي نبود
مادر شدي خلاصه ي آن پنج تن شدي
در هر نماز نافله پشت پيمبرت
محو عروج هر شبي خويشتن شدي
دخت علي ز چهره ي تو ارث برده است
اي مادري كه مادر ام الحسن شدي
چندين كفن اگر چه محياي تو شده
مادر بزرگ يك نوه ي بي كفن شدي
گريان روضه هاي رسول خدا شدي
گريان داغ غربت يك پاره تن شدي
جبريل گفت روضه ي زخمي دوباره را
در روي خاك يك بدن پاره پاره را
مسعود اصلانی
**************************
شکر خدا که عبد خدای خدیجه ایم
ما بنده ایم و زیر لوای خدیجه ایم
ما عاقبت به خیرِ دعای خدیجه ایم
سینه کبودهای عزای خدیجه ایم
از لطف فاطمه است که ما مادری شدیم
با یک دعای نیمه شبش کوثری شدیم
وقتی خدیجه مادر ما شیعه ها بُوَد
دیگر چه غم که جای من و تو کجا بُوَد
با یک دعاش، حاجت ما هم روا بُوَد
از چه پی عبای رسول خدا بُوَد؟!
وقف خدا شده همه مال و منال او
پیغمبر خدا شده محو خصال او
او اوّلین زنی است که غم پرور نبی است
کوری چشم عایشه ... او همسر نبی است
هم همسر نبی است وَ هم یاور نبی است
یعنی که بعد شیر خدا لشکر نبی است ...
... آثار رنج در وجناتش عیان شده
مانند محتضر شده و نیمه جان شده
این روزها که حال و هوایش عوض شده
از بس که گریه کرده صدایش عوض شده
مکّه، مدینه شد که صفایش عوض شده
از چه خدیجه طرز دعایش عوض شده؟!
دختر برای مادر خود گریه می کند
مادر برای دختر خود گریه می کند
دنیا بنا نداشت به زهرا وفا کند
دنیا بنا نداشت که حق را ادا کند
می خواست که خون به دل مرتضی کند
با هیزم آمده که جهنّم به پا کند
نامردِ بی حیا ... روی او را کبود کرد
با تازیانه بازوی او را کبود کرد
محمد فردوسی
**************************
شب است و بغض سکوت و صدای گریه آب
شکسته قلب رسول و ندارد امشب خواب
کنار بستر مرگ یگانه امّیدش
گرفته زمزمه، یا رب خدیجه را دریاب
**
همانکه هستی خود را به هستی ام بخشید
همانکه سوخت به پای منادی توحید
همانکه گرمی پشت رسالت من بود
و می تپید برای نبوّت خورشید
**
در آن زمان که شب سرد کفر جولان داشت
زبان زخم عدو، تیغ تیز و برّان داشت
خدیجه مرهم دلگرمی رهَم میشد
به آفتاب وجودم همیشه ایمان داشت
**
همانکه درک مقامش مقام می آرد
و جبرئیل برایش سلام می آرد
همان سرشت زلال و مطّهری که خدا
ز نسل پاک و شریفش امام می آرد
**
مقام و منزلتش را کسی چه میداند
شریک امر رسالت همیشه میماند
قد خمیده و موی سفید او امشب
هزار روضه برای رسول میخواند
**
برای مادر ایمان سزاست گریه کنیم
و با سرشک امامان سزاست گریه کنیم
برای آنکه ز من هم غریب تر گردید
شبیه شام غریبان سزاست گریه کنیم
**
قنوت امشب زهرا فقط شده مادر
به روی سینه مادر نهاده سر، کوثر
الهی مادر یاسم غریب می میرد
غریب بود و غریبانه جان دهد آخر
**
خدیجه گریه نکن این همه از این غم ها
که گریه ها بنماید به جای تو زهرا
برای فاطمه امشب نماز صبر بخوان
ببوس سینه او را ببوس دستش را
**
اگر تو بودی،یاس تو غنچه وا میکرد
بجای تکیه بر آن در، تو را عصا میکرد
اگر خدیجه تو بودی، به پشت در زهرا
بجای فضّه در آنجا تو را صدا میکرد
**
خسوف بر رخ ماهش نمینشست ای کاش
و گوشواره ز گوشش نمیگسست ای کاش
میان آن همه نامحرم و به پیش علی
کسی ز فاطمه پهلو نمیشکست ای کاش
**
اگر کفن تو نداری عبای من به تنت
ولی چه چاره کنم بر حسین بی کفنت
می آوری تو به مقتل خدیجه، زهرا را
چه می کنی تو در آن لحظه های آمدنت
رحمان نوازنی
موضوعات مرتبط: حضرت خدیجه(س) - رحلت
برچسبها: اشعار وفات حضرت خدیجه کبری(س) مهدی وحیدی